فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
ارایه فایل صوتی کتاب ها
کانال خط کتاب در پیام رسان سروش
کانال تلگرامی خط کتاب
فرم در حال بارگذاری ...
خون در شفق
آن روز تو را دیدم ، چون غرقه به خون بودی
مانندهی فرهاد و در حال جنون بودی
آن لحظه که لب هایت، صحرای قیامت بود
آن لحظه که جا پایت ، مفتاح شفاعت بود
آتشکده ی جانم، چون آب در آتش بود
آن لحظه که چشمانت ، مشغول تراوش بود
آن روز ، قلم افتاد، احساس خجالت کرد
از سرخی آن انگشت، احساس حقارت کرد
آن روز ، ورق ماند و یک عالم تنهایی
آن روز شفق ماند و یک صحنه رویایی
آن روز اگر خونت بر قطعه ی سنگی ریخت
امروز همان قطره ، آزادی ما انگیخت
آن دخترک معصوم، از عشق حکایت کرد
آن لحظه که با خود گفت: (( بایست کرامت کرد))
می خواست که فریادش از قصه برون باشد
فریاد را گریید، احساس رضایت کرد
یک قطره ای باران بود ، در گودی چشمانش
دیدی که خدا جا داشت ، در قلب پریشانش
با من بگو که آیا در وعده اش وفا بود ؟!!
در آن کویر تنها ، آیا خدا ، خدا بود؟
آری خدا خدا بود، از آتشم رها کرد
و آنگاه در گلستان همراه مرتضی کرد
نویسنده:مدیر وبلاگ(منصوره صادقی پور)
فرم در حال بارگذاری ...
دریادلان
شبی بلبل چو پروانه نمی خفت برای خفتن گل قصه می گفت
شروع قصه از دلدادگی بود ز نیرومندی و افتادگی بود
ز موج خفته اندر قعر دریا که از شوق خدا می رفت بالا
از آن دلدادگان آتش افروز ز جان های سراسر، ناله و سوز
از آنان که به راه عشق مردند از آن گل هاکه در غنچه،فسردند
از آن دریادلان پاک بی باک که دل هاشان،جدا شداز دل خاک
از آنان که در اوج پادشایی براه دل ، بسی کردند گدایی
به ظاهر ، رفته اند از دار دنیا ولی هرگز نمیرد ، موج دریا
به راه عشق، بس کشتی شکسته بسی زنجیر کز جان ها گسسته
چه آتش ها که با آن ، گشته خاموش بسی اندوه کز آن ، شد فراموش
چه مردانی که در خون می تپیدند چو لاله ، بهر فردا می دمیدند
سحر گاهان،ز شوق وصل ، بیدار بشویند دیده ، بهر دیدن یار
سر سجاده، اشک ها شد، گل یاس دل شفا فشان، همجنس الماس
چنان رودی که به دریا رسیده به دیدار ته دنیا رسیده
پر پرواز دل را می گشودند و شعر لا یزالی می سرودند
شب آخر به دل هاشان بتابید ز نور وصل و شور و شوق ، امید
فرشته ، ز آسمان نازل شد آنجا وصال حق ، به دل کامل شد آنجا
فرشته از میان صد گل و خاک بچیدش بهترین ها بهر آن یار
خداوند ، عاشقی می کرد زیبا چنین عشقی ، ندیده کس به دنیا
خدا از آسمان ، لبخند می زد در آن لحظه ، به شیطان بند می زد
خدا را شاهد آن لحظه گیرد که گر مُردید ، اینگونه بمیرید
که این مردن ، به از صد زندگانی به دنبالش حیات جاودانی
نویسنده:مدیر وبلاگ(منصوره صادقی پور)
فرم در حال بارگذاری ...
نظر از: Barane [بازدید کننده]
نظر از: كوثر [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
نظر از: كوثر [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
نظر از: كوثر [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
بسم الله الرحمن الرحيم
متن زير سخنرانی زيبايی از استاد رائفی پور عزيز است که به لطف خدا واسطه ی هدايت بسياری ازجوانان شده اند.برای ايشان آرزوی عاقبت بخيری وسعادت ابدی می کنم که اين بهترين دعا برای هرعزيزی است:
اصل "عالم محضرخداست،درمحضرخدا معصيت نکنيد."چگونه است که وقتی در مکانی می نويسند که اينجا مجهزبه دوربين مدار بسته است،حواست راکاملاجمع مى کنی وگفته می شودکه اثردوربين مداربسته بسياربالاست و دزدی درفروشگاه ها کم می شودوغيره وغيره.
يااينکه روی لباس های گران قيمت فروش گاه ها چيزی می چسبانند که اگربا آن ازفروشگاه خارج شوی،بوق می زند وبه اين وسيله،آماردزدی آن فروشگاه پايين می آيد.
اين ها به اين معناست که جمله ی"اين مکان مجهز به دوربين مداربسته است" اثربيشتری دارد،ازاينکه بگوييم"عالم محضرخداست،درمحضرخدا معصيت نکنيد"
می دانيدچرا؟؟؟چون آن بنده آبروی تو را می برد،اماخدا آبروی تو راحفظ می کند،چون خدا ستارالعيوب است. داری سؤاستفاده می کنی ازلطف خدا و صبرخدا و حلم خدا و...
حکايت آن شعری است که شخصی می گفت من اگرجای خدا بودم چنين می کردم و چنان می کردم و...
خدا می گويد شمارا می بينم،کجای کارهستيد؟!/الم يعلم بان الله يری/ آيه ی بسيارتکان دهنده ای است،روی شيشه های بی آرتی اين آيه نوشته شده است،وقتی آنرا می خوانم واقعا تحت تأثيرقرار می گيرم.
"الم يعلم بان الله يری" خدا می گويد"تورامی بينم" همانند شيشه رفلکس است،تو کسی راکه پشت شيشه است نمی بينی،فقط خودت را می بينی اما او تورا می بيند. مانند دوربين های اتوبان است که تو را رصد می کند. همانند جی پی اسی که داخل ماشين وگوشی ات وجود دارد. خوب است که علم ثابت کرد اين ها عقلا شدنی است. خوب است علم ثابت کردکه محال عقلی نيست.
زمانی می گفتند،"آقا"که ظهورکند،مردم کف دستشان امام زمان را می بينند. علم عقلا اثبات کردکه شدنی است،مثل همين تبلت ها و همين گوشی ها. البته من نمى گويم منظوراين است. اگرپنجاه سال قبل اينرا می گفتی همه ناباورانه می گفتند:مگرمی شود؟!کف دست کسی را ببينی؟!معجزه ای می شود؟!
نه؛عقلا ثابت شدکه می شود.همين حالا پخش زنده هميشه خانه ی کعبه را نشان نمی دهد؟! پخش زنده داردنشان می دهد ويکباره خواهيم ديد آقايی آنجا می گويد:"انا بقية الله"
کف دستمان هم می بينيم،پس عقلا اثبات شد که شدنی است. به اين فکرکنيدکه چه کسی دارد شما رانگاه می کند؟؟
مثالی برايتان می زنم؛توی خانه نشسته ايد،کناربرادرتان هستيد،پايتان را دراز می کنيد،بعدپدرتان می آيد،تکانی به خودتان می دهيدمثلا احترام قائل می شويد وجابه جا می شويد. بعدنزديک آدم عالی رتبه ای-استادی که برويد،دوزانو می نشينيد.خدا کجا،اين ها کجا؟؟!! بعدجلوی او اينقدر راحت معصيت می کنی؟! وقتی داری گناه می کنی،می گويد"دارم می بينمت" "الم يعلم بان الله يری" "بابا دارم می بينمت"
به اين فکرکرده ای که خدا تورا می بيند؟! به اين فکرکرده ای که امام زمان حاضرو ناظر به رفتارتوست؟!و می گويد: چرا اين کار را می کند؟؟؟!!
فضا دربسته است؟کسی نيست؟ خودت هستی؟ درحال انجام يک گناه شهوانی هستی؟ خدا می گويدمن تو را می بينم. چگونه است که تو جلوی مردم خجالت می کشی اين کار را بکنی ، چطور از من خجالت نمی کشی؟!! فکرکن شيشه ی رفلکس است. ما را اندازه ی يک شيشه ی رفلکس قبول داشته باش.
"مالکم لا ترجون لله وقارا" چه شده است؟ ديگر برای خدا وقار هم قائل نيستيد؟ اندازه ی يک شيشه ی رفلکس هم برای خدا احترام قائل نيستيد؟ "مالکم" چه شده برشما؟؟!!
وقتی ببينيم در مقابل چه کسی داريم گناه می کنيم،کوچکترين گناه ها هم می شود بزرگترين معصيت ها.
جلوی برخی افراد وقتی می ايستيم سرمان را نمی خوارانيم، می گوييم زشت است، ثبت می شود. يا وقتی جلوی دوربين می خواهيم عکس بگيريم،پلک نمی زنيم تاچشمانمان بسته نيفتد چون ثبت می شود. ثانيه ثانيه،لحظه لحظه ی تو داردثبت می شود.بله ثانيه ثانيه ی تو دارد ثبت می شود.
چندبار شده که ديده ايد فيلم دوربينی درآمده است که کسی را درحال دزدی نشان می داده؟
بی انصاف هستيم واقعا.خيلی آيه ی قشنگی است"مالکم لاترجون لله وقارا" باباديگر برای من خدا وقار هم قائل نيستيد؟!
"نحن خلقناکم" نامردها "فلولاتصدقون"؟! بابا تومتعلق به من بودی،من تورا خلق کرده ام،حالاکارتو به جايی رسيده است که مرا تصديق هم نمی کنی؟ می گويی؛هست؟ نيست؟ کجاست؟
خدا می گويد: "هرآينه اين ها که دارندگناه می کنند اگر می دانستند چه شوقی به آن ها دارم،هر آينه جان می دادند،قالب تهی می کردند."نحن اقرب اليک من حبل الوريد" من از رگ گردن به تو نزديک ترم، تو ازخود من هستی،چه مى کنی؟ حرف اين شيطان را گوش نکن. تو از ما هستی.به کجا می روی؟ به محبت خدا فکرکنيم که می خواهيم آن را به چه بفروشيم؟ به يک نگاه هرزه؟
ياد و محبت خدا را تقويت کنيد.اين يکی از روش های بسيار مهم است،به اين فکرکنيد که خدا عاشق من است،باخدا حرف بزنيد.بگو خدايا فقط به عشق تو اين گناه رانکردم، ببين دارد زنگ می زند،ببين ريجکت کردم فقط به عشق تو،فقط به خاطرتو.
ببين آن لحظه نور به دلت می بارد يانه؟ ببين يک حس کرامت نفس به تودست می دهد يا نه؟! دست می دهد. امتحان کنيد.بگو فقط به خاطر تو. حرف بزنيد باخدا. حرف بزنيدبا او..
فرم در حال بارگذاری ...